حالم گرفتس مثه " کسی که رو حسابی که رو رفیقش و رفاقتش باز کرده چک کشیده و حالا چکش پاس نشده " . یه موقعی برای یه ادمایی معرفت میذاری و براشون از خیلی چیزات میزنی اما بعد خود اون طرف با پشتکار فراوان بهت اثبات میکنه که لیاقتشو نداشته و نداره و هر چی هم خودت سعی میکنی نشنیده بگیری بعضی حرفا و بعضی کارا را اما همچنان طرف کمر بسته که بزنه نابود کنه این رفاقتو و یه حرفایی میزنه که خیلی برا ادم سنگینه .حرفایی که زخمش به جان ادم میمونه و در عین ناباوری بعدش میگه " مگه چی گفتم"... بعد این وسط میای 1001دلیل میاری برا خودساده ات که رفیق ات تنهات نمیذاره حواسش بت هست و اینا .......... و اینجاست که زیرپات خالی میشه ..اینجاست که حماقت میشه اسم رفاقت بیشتر اینجاست ک خود احمقت را هزار بار سرزنش میکنی و بعد وقتی میای فک میکنی میبینی که نه تو مقصری نه اون بنده خدا فقط اینجا تو زیاده روی کردی که حساب رفاقت روش باز کردی. از اینکه حواسم به رفیق و رفاقتم بود وجدانم راحته که چیزی کم نذاشتم که زیادم گذاشته ام. از ایینکه موقع سختی ها بودم کنارشو .موقع سختی هام پشتمو خالی کرد یه دنیا دلم گرفته اس.


پ.ن: صریحا دارم درباره ب.م مینویسم

پ.ن2:این پست از مستر نیما خیلی به حال و حسم نزدیکه

پ.ن3:ماه رمضون امسال ابستن حوادث و اتفاقای خوبیه برام