عنوان ترجمه ی دیگه ای از "ناتور دشت" اثر سلینجر و ترجمه محمد نجفی است. نمیدونم چرا ناتور دشت ترجمه شده شاید واقعا میخواسته که این سوال تو ذهن خواننده باشه که اصن ناتور یعنی چی ( خود من که خلاصه نمیدونسم معنیش چیه تا کتاب را تا ته خوندم :) 

کتاب کتاب خوبی بود. یکی از انگیزه هایی که برای خوندنش داشتم وبلاگ "هیولای درون" به نویسندگی هولدن کالفید بود . کشمکش های درونی هولدن تو طول داستان واقعا جالب بود از بحث های بی منطق و پر از تضادی که با خودش داشت تا بی هدف رفتن پیاده رو های نیویورک چیزایی که منم تجربش کردم و توصیف خوب سلینجر از این حال و هوا ها واقعا خوب بود. نکات تاثیر گذار کتاب بدون شک 20 صفحه اخر بود که به نظرم حتی بیشتر از اون هم میتونست ادامه داشته باشه این که یکم بیشتر از نقطه عطف زندگی هولدن بگه از بعدش ولی بازم به نظرم پایان خوبی بود. یه چندتا از بخش هایی که دوست داشتمو مینویسم که شاید بعد ها بخونمشون : 

((خیله خب حالا یه دقیقه بهم گوش کن... ممکنه الان نتونم منظورمو خیلی خوب بت بگم ولی تا یکی دو روز دیگه یه نامه برات مینویسم که خوب متوجه بشی. با این حال حواستو خوب جمع کن)) دوباره سعی کرد تمرکز کنه. بعدش گفت 

((سقوطی که من ازش حرف میزنم و گمونم تو دنبالشی ،سقوط خاصیه ، یه سقوط وحشتناک . مردی که سقوط میکنه حق نداره به قهقرا رسیدنشو حس کنه یا صداشو بشنوه. همین طور به سقوطش ادامه میده. همه چی امادس واسه سقوط کسی که لحظه ای تو عمرش دنبال چیزی میگرده که محیطش نمیتونه بهش بده یا فقط خیال میکنه که محیطش نمیتونه بهش بده یا فقط خیال میکنه که محیطش نمیتوه بهش بده. واسه همینم از جست و جو دس می کشه. حتی قبل از اینکه بتونه شروع کنه دست میکشه. متوجه میشی؟))


+ دو تا تیکه دیگم هست که جدی حس تایپشونو ندارم و عکسشو میذارم :)) 

نانور دشت1