حس اون پرنده ای را دارم که یه عمری تو قفس بود از حسرت پرواز خیال بافته بود به  اندازه یه فرش 12متری , به طرح و رنگ چالشتری, پهنش کرده بود تو قفسش بعد از عمری در قفس باز مونده اما اون نمیپره.کِز کرده رو فرش و نمی پره. از ترس سقوط و افتادن  نیست . شجاعتشو داره که بپره پرواز هم یادش نرفته. اون فقط از این میترسه که نکنه اسمون بیرون شبیه رویاهاش نباشه ... ولی پرنده ذاتش پروازه اگه نپره که نمیشه ... 

پ.ن: اخه این چه وضعشه. تا میایم تعطیل باشیم باید تکلیف نوشت تا میری دانشگاه امتحان هست تا برمیگردی حتی دیگه حوصله فیلم دیدنم نداری . :|

پ.ن2: اینایی که با یه بارون با یه برف حالشون عوض میشه و اصرار دارند که این حال عوض شدنش را با یه شعری و دکلمه ای و کپشن نامربوطی بکنن تو چش و چال ملت را باید مجبور کرد طول اقیانوس اطلس را شنا کنند تا دیگه از این چرت و پرت و ننویستد.... خعلی خب بابا فهمیدم بارون و برف میاد . اصن واضحه خب .زمستونه هاا