عنوان از یکی از نمایشنامه های وودی الن است . 

تو مراسم خاکسپاری ادما برای تنهایی خودشون گریه میکنند و غصه میخورن . مرگ فقط و فقط یه زنگه که به صدا درمیاد که یاداوری کنه ماها همه تنهاییم فقط نمیخوایم باورش کنیم برا همین غصه میخوریم. 

20:30دقیقه بود با زنگ یک تلفن پدر یکهو زانوهایش لرزید . پدر را با یک تلفن خبر دادند یتیم شده . 6 سال پیش شهریور هم مادر را با یک تلفن خبر دادند که یتیم شده . 

5شنبه قرار بود بروم مراسم هفتم مادر یکی از دوستانم . الان باید بروم مراسم خاکسپاری پدربزرگم . 

آمرزش و رحمت برای همه انهایی که درمیان مان نیستند ولی یادشان اندک رشته ای است که به آن چنگ میزنیم که تنها نباشیم.

فاتحه مع الصلوات...