خونه ی مادربزرگه شادی و لواشک داره =)

خونه ی مادربزرگه 1000 تا قصه داره=))

این داستان : شبی پر از خنده های الکی و بحث بر سر مسائلی که حتی اندازه یه سر سوزن هیچکدوممون توش تخصص نداریم=))) 

2ساعت و43دقیقه داشتیم درباره 

Dissociative identity disorder 

و اینکه فیزیک فرد با عوض شدن شخصیت ها عوض میشه صحبت میکردیم و هی به تناقض میخوردیم. :))

عکس ها از حال و هوای الان خونه مادربزرگه است :) گلخونه ای که تموم دلخوشی مادربزرگه است. باید بیشتر بیام پیشش و بش سر بزنم . مینویسم که یادم نره.