خیلی یه شبه و با تصمیمی کاملا فکر شده در حدفاصل 12تا 13ابان تصمیم گرفتم یه ورزش جدید شروع کنم و قرعه به نام اسکواش افتاد. 

حالا سه شنبه ها عصر و پنجشنبه ها صبحم با اسکواش پر شده و واقعا لذت بخشه. البته لازم به ذکره که نام برده هر بار با دست یا پای گرفته راهی خونه میشه و تا صبح به خودش غر میزنه که چرا یه ورزش اسون تر را در پیش نگرفت. وی اما در ادامه لبخند موذیانه ای میزند و بر این تصمیم بسیار میبالد. 

حقیقتش اینه که 2 یا 3تا ویدیو از مسابقاتش دیدم و با لحن ِ" خب اینکه کاری نداره. بعد یه ترم حتما دعوت میشم برای تیم ملی" گویان راهی ورزشگاه شدم برای ثبت نام و حالا هرجلسه بیشتر و بیشتر میفهمم که "ای بابا . چه سخت بوده و کسی چیزی نمیگفته". 

کل مسئله سر تمرکزه. سرعت توپ بالاست و هر حرکت اضافی ینی از دست دادن شانس جواب دادنِ صحیح توپ . اینکه میگم حرکت اضافی نباید باشه را جلسه قبل بعد از اینکه تمرین یکی از غول های باشگاه را دیدم ;متوجه شدم . دقیقا جوری گام برمیداشت که پشت توپ باشه و دقیقا دست و راکت را با زاویه ای حرکت میداد که توپ را دقیقا به نقطه ای که میخواد با شتاب موردنظرش بکوبه.  

و اینا دقیقا متضاد من بود که وقتی به سمت توپ میرفتم در 6 جهت گسسسته میشدم و در اخر هم از توپ جامیموندم.

و فقط تمرکز نباید به صورت یه تابع ضربه باشه باید یه قطار ضربه باشه . (بازهم سیگنال بازهم نایکوییست. فی الواقع معتقدم سیگنال را باید در تمام دروس دانشگاهی گنجاند و عمیقا مفاهیمش را زندگی کرد).

داشتم از مربی میپرسیدم که از جلسه اول پیشرفت داشتم یا نه . که خیلی قاطعانه جواب داد : اگه باز کردنِ درِ کورت را پیشرفت بدونیم اره پیشرفت داشتی:)))) 

و فکر نکنید که باز کردنِ درِ کورت (زمین بازی اسکواش را بش میگن کورت) کار خیلی آسونیه . مراتب عرفان میخواد :) باید 7 روز و 7 شب زاهدانه در گوشه ای بنشینید و مدام تمرین ذهنی انجام بدید . وی سپس لبخند گویان( بعله. لبخند را میگویند:)) راهی دانشگاه شد تا در امتحان حضور به عمل برساند در حالی که هنوز با ماهیچه ساعد دست راستش در حال مکالمه بود.