عجیبه که میون این همه آب باشی ولی بسوزی و بمیری.

چندوقت پیش که خبر اومد کوهنوردهای خراسانی تو بهمن تو یکی از قله های اشترانکوه گیر کردن و بعد دونه دونه پیکرشون پیدا شد با میم و کاف داشتیم بحث میکردیم کدوم یکی را ترجیح میدیم؟ سقوط از قله، زیر بهمن موندن و یخ زدن از سرما، غرق شدن توی اب یا سوختن در اتش ؟

همه اولویت هامون را لیست کردیم و همه با این موافق بودیم که سوختن توی اتیش اخرین الویتمونه. بعد اومدیم عمیق تر بهش نگاه کردیم که چرا همه روی این بدترین بودن ِ سوختن توافق داریم. تئوری ترس از درد خیلی زود رد شد چون طبق دانش اندکمون از فیزیولوژی که با پرهام گذروندیم؛ تعداد گیرنده های حسی سرما خیلی بیشتر از گرما هستند پس یه سرمای زیاد دردناک تر از یه گرمای زیاده. من یه تئوری روانی-عقیدتی مطرح کردم برای قضیه. پیشینه دینی ما از هشدارهای مکرر دینمون نسبت به اتش جهنم میتونه باعث این ترس ما باشه و حتی فراتر از اینم رفتم که اگه یه نفر که هیچ پیشینه مذهبی نداره را بیاریم بشونیم و ازش سوال بالا را بخوایم بپرسیم و بعد اولویت هاش را ببینیم میتونیم نتیجه کاملا متفاوتش را ببینیم.

خبرهای این چندروز از سوختن این نفتکش و غم انگیز بودن ماجرا بهانه ای شد که دوباره به این موضوع فکر کنم.عجیبه که میون این همه آب باشی ولی بسوزی و بمیری.  

اینکه میگه :وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ . که اتیش میتونه وسط اقیانوس باشه ولی بسوزونه برای همین که فقط خودش میتونه حفظ کنه من را از اتشی که دورنمه و نه اب و نه هرچیز دیگه ای...

جدا از فکرهایی که اومد تو کله ام از این سوختن در اب، دعا میکنم برای تسلی خاطر و صبر برای خانواده هاشون.:(