سر این پست ، تو مکالماتی که نشسته بودم و با این قبر خالی میکردم ، یه جمله ای گفتم که برام سنگین تموم شد. حرف خوبی نبود، بچگانه بود. بدون فکر بود.

...

قران باز کردم و دنبال ادرسش میگشتم.پیداش نکردم، گوشی دراوردم و سرچش کردم؛ (مبارکه آل عمران، شریفه صدو شصت و نهم*). خوندمش ،10بار ، نه شاید 13بار. 

چندوقتی بود که درگیر مقدمات یه مسیری بودم ، دستم به هیچ جا بند نبود( هنورم نیست!) ، ترس شاید واژه بهتری باشه،اره ترسیده بودم، نمیدونم چیشد که یاد این آیه افتادم، خودشم کامل بلد نبودم ، یاد کانسپتش افتادم .

رو کردم بهش و گفتم میدونی چیه ؟ اینجا من و تو و خودشیم ، خودش که میدونه ، تو هم بدون که اینی که میگه را باور ندارم . نمیفهمم. درکش نمیکنم.

...

حالا مسیره برام روشن تره و مقدماتش از اونم واضح تر. هنوزم مشکلات هست ولی این بار این منم که نمیترسم :)

حالا دیگه بیشتر حواسم هست که جوری حرف نزنم که اینجوری شرمنده بشم .

...

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ

*: این مدل ذکر سوره و آیه را از وبلاگ آیه ها یاد گرفتم:)