به فاصله زمانی یک ربع میتونم طرف مقابلم را به رگبار ببندم و بعدش جوری قربون صدقه اش برم که از دلش دربیاد .

مصداق بارزش تو سفر هرمز بعد از دره مجسمه ها با حبیبی!

خلاصه که بعد از مرگم یکی بیاد یه کتاب بنویسه در باب این اخلاقم با عنوان" جاذبه و دافعه ماکارونی فر" یه مستند هم به صورت مصاحبه ای با اطرافیانم بکنند در همین باب. یه انسان شناس و روانشناس هم بیان ریشه یابی کنند علت این اخلاق را کشف کنند بلکه منقرض شه تو نسل بعدی!

[بند 145 از وصیت نامه اش را کامل میکند]