«کبریت زدم، تو برای این روشنی محدود گریستی»

همینه، تهش همینه، زورمون را می‌زنیم شاید بشه اصطکاک بین گوگرد سر چوب کبریت و جعبه کبریت به حد کافی برسه و بشه که یه روشنی کوچک تو دل تاریکی درست کنی، که بشه امیدت برای روشن و درخشان شدن همه جا اما نمیشه چوب کبریت تموم میشه و دوباره و دوباره و دوباره...

یه روزی یا نور همه جا را میگیره یا کبریت‌هات تموم میشه.