چون بعد از سکانس اخر باید می ایستادم و یک سر تشویق میکردم. نه برای بهرام توکلی و نه برای یک بار دیگر تماشای مفهوم نکبت بار جنگ، بلکه برای تجلی واژه مقاومت. باید می ایستادم و با چشم های اشکی ، دست میزدم برای همه آن هایی که در تنگه ترسیده بودند ولی ایستاده بودند و درست همان لحظه که بعد از سکانس اخر روی پرده مینویسد که " 5رروز بعد قطعنامه امضا شد و اخبار این ایستادگی در میان اخبار پذیرش قطعنامه گم شد." همان لحظه باید سرم را پایین می انداختم و این درس را به خودم یاد اوری میکردم که اخبار از تاریخ خیلی خیلی عقب تر است و تاریخ تقریبا چیزی حدود 0.00001 زندگی را ثبت میکند؛ پس پلاکت را دربیار با دستان خودت آن را دفن کن و منتظر هیچ آبرسانی نباش، این تنها وتنها نبرد توست.