این که من انقدر از همه چی میترسم طبیعیه؟
اوایلش فکر میکنی که نه طبیعی نیست و اصن چجوریه که همه انقدر خونسرد و آروم انقدر کارهای خفن میکنند و من خیلی زیاد پیش میاد که از استرس تموم کردن یه کاری سر از دستشویی در میارم و یه نیم ساعتی فقط بالا میارم. 
بعد کم کم میفهمی که هرکسی آیین و مرام خودش را داره برای مواجهه با ترس. یکی سیگار با سیگار روشن میکنه، یکی گریه میکنه و یکی شنا میره.
درواقع حساسیت به مکانیزم های واکنش به ترس خودشون میتونند عامل تشدید ترس باشند.
حالا چیز جالبی که وجود داره اینه که وقتی من خودآگاه تصمیم میگیرم که خودم را بندازم تو ترسی که جلوم هست و آگاه باشم به این که نیم ساعت از هرروز را باید تو دسشویی سر کنم و بالا بیارم و همه اینارا به عنوان یک واکنش از بدنم بپذیرم دیگه همه چیز خیلی راحت تر جلو میره.


پی نوشت: یه فکری هم باید به حال این تعداد سیگار بکنم که داره زیاد میشه. درواقع فکرمیکردم با شروع ماه رمضون بتونم کنترلش کنم و کم کنم اما الان افطار تا سحر اوضاع داره خوب پیش نمیره :(