۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

31اردیبهشت سنه 1395

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۳۱ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۸:۴۶
  • ۰ نظر

روزمرگی

میدونی سباستین روزمرگی میتونه خیلی مزخرف باشه یه موقع هایی اما میتونه خیلی عالی باشه این بستگی به خودت داره . روزمرگی اما یه چیز خیلی خوب داره اینکه تکرار میشه اما یه چیز بدم داره اینکه ممکنه بیش از حد تکرار بشه. میدونی نمیدونم چرا حتی دارم سباستین خطابت میکنم تو اصن نیستی که بخوام روت اسم بذارم و صدات کنم ولی خب به هرحال این حرفا تو ذهن من با یه مخاطب سباستین شکل میگیره و من نمیتونم جلوش را بگیرم. روزمره نویسی اما به نظرم خیلی با خود روزمرگی فرق داره میدونی تو میای مینویسی که " اه امروز تریا نگین ایستک لیمو نداشت وهلو خوردم و الان حالم گرفته است" و بعد تموم میشه میره اما اگه نیای بنویسی تا دوروز فقط حالت گرفته است و چون این لیمو نداشتن تریا خیلی خیل مسخره تر از اونی که بخوای برا کسی تو ضیح بدی مجبور میشی در جواب " چته؟" که هی ازت میپرسن بگی " خوبم بابا . حوصله ندارم" بعد هم احتمالا کلی رو منبر میرن که بابا بیخیال و این حرفا که من خودم استاد رو منبر رفتنم. اما وقتی میای اینجا مینویسی هیشکی هم نمیخونه ولی تو به هر حال گفتی .خیلیم خوب.

و حتی خیلی بهتر از اون مثلا بعدا که حوصله ات سر رفت میای این چرت و پرت ها را میخونی کلی شاد میشی و میخندی.

مثلا الان یادم افتاد به پستی که اخر ترم دو نوشتم درمورد مدار1 و دکتر خ .اونموقع باش زیاد حال نمیکردم اما این ترم هم که باش سیگنال داشتم .. به نظرم استادخوبیه . اما یه اخلاق های خاصی هم داره. کلا زیاد از دستش خندیدم این ترم ولی ترم دو بیشتر خوف میکردیم. :))) 

سباستین میدونی ادم یه وقتایی دلش میخواد همین چرت و پرت ها را برای یکی تعریف کنه ولی خب کسی گوش مفت نداره که اینا را بشنوه. 

اره خلاصه این اقای کاف هم که نمیدونم چرا همچین میکنه. برا مسابقه زیرنویس ویدیو ها با ماست ( من و کتایون) و ویدیو ها اپلود شده ولی نمیدونم چرا یکیشو حذف کرد و بدون زیرنویسشو گذاشت :| خب برارد من اشکالی چیزی داشت میگفتی تا اصلاح کنیم. به هرحال حرص خوردن نداره که حالا یه وقتی دیدمش بش میکم .اره بابا .سخت نگیر خوشحال باش. فردا دیج تشکیل نمیشه . فقط دو ساعت ماشین دارم و منطقی به نظر نمیاد که بلند شم برم دانشگاه ( منطق خسته ها اینو میگه:)) ولی خب باید پاشم برم چون مهمه. از طرفی میتونم زودتر برم که از نت دانشگاه هم فیض ببرم دیگه. یه دوروزیه با رادیو گیک اشناش دم . به نظرم تا حدودی قابل قبوله ینی باعث میشه که بیشتر در جریان باشم کلا. مباحثی که میگه خوبه... یه چند روزی هم هست که با رادیو پای اشنا شدم .این به نظرم خیلی بهتره درسته که حال و هواش پایتختیه و بحث خیابون و ایناش که میشه من زیاد درک نمیکنم ولی به نظرم در مورد چیزایی حرف میزنه که تو زندگی منم هست یه چند باری این حس بم دست داد که انگار خود تو جیب سمت راست خودمم و دارم قدم میزنم . خلاصه که به نظرم پادکست گوش دادن خوبه . اما هیچی که چهرازی نمیشه... چهرازی به نظرم خیلی خوب بود. همین دیگه . الان حس گفتن باقی بقای اخر پست های مستر هولدن را دام ولی خب نمیگم دیگه به هرحال ما کپی رایت و اینا حالیمونه . تازه خودم میدونم که وقتی سباستین ادم یه تیکه کلامی داشته باشه و خودش ساخته باشه و خیلی دوسش داشته باشه وقتی یکی دیگه میکه چقد ادم حس بدی بش دست میده

سر در گریبان

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۳۱ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۸:۱۵
  • ۰ نظر

الان تو یه حالت خاصی به سر میبرم کلا نسبت به همه چی کمترین ری اکشن ممکن را نشون میدم و کلی مثلا برنامه ریزی کرده بودم برای این اخر هفته و خب کل این دو روز را مثه یه گونی سیب زمینی همش یه جا نشسته بودم و هی با خودم میگم چرا... از طرفی ما خر شدیم گفتیم بذار بریم تو کار اجرایی این مسابقهه که داره دانشکده برگزار میکنه بعد حالا عین چی میگم خاک تو سرت اخه اینم شد کار . الان مار ا سال پایینی گیر اوردن هر چی خرکاریه میدن ما بکنیم اصنم خوش نمیگذره... از طرفی کلی برا تابستون برنامه دارم ولی ولی ولی... بیخیال اصن . نباید ولی داشته باشه .... یه موقع هایی بود پر انگیزه بودم یه موقع هایی بود کلی کتاب میخوندم یه موقع هایی بود کلی گیر میدادم تا بفهمم تا بشنوم اما حالا... حالا نمیشنومم نمیبینم ... تو دلم میگم کاش میشد این سه ماه تابستون را بلند میشدم میرفتم قم یا نه لبنان میرفتم میشستم پای درس اخلاق پای درس کلام .میرفتم پی درس و بحث که من خسته شدم از این همه سردرگمی. یه وقتایی اما میگم کاش این 3ماه تابستون را میرفتم سفر .تنهایی. تو دل جاده. بدون مقصد . اصن مقصد همین راهه . سفر خود شناسی میاره و خودشناسیه که خداشناسی میاره. ادم تو برخورده که خودشو میشناسه... تنهایی و انزوا خودشناسی نمیاره اینا حداقل الان میفهمم 

به کجا میشتابند این چنین

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۲:۲۲
  • ۰ نظر

ادم نباید دور و برش پر باشه از ادمایی که با یه حرص بی پایان میخوان زندگی بقیه را هی کپی کنند و کپی کنند و کپی کنند بعد مثلا میپرسی که هی فلانی خب اخرش که چی میگه که لابد اونی که این راهو رفته میدونه تهش چیه .ببین پولداره ببین فلانه ببین بیساره ببین خوشحاله پس منم ایجوری میشم

:/ کپی کپی کپی...

ادم باید یه جاهایی اگه خودش میخواد بشینه کنار جاده که اون لحظه دلش خوشه با اون کنار جاده اما یه جاهایی سربالایی را میره بالا مثه بز! ادم اما باید همین اطرافیانو اینجوری بپذیره من حق تحمیل نظر خودمو ندارم من حق ندارم غر بزنم بشون اونا یه جایی بالاخره متوجه میشن که این حرص زدنا سر هیچیه..  که بابا جون حرص نزنید . بیخیال بابا اینا همش یه شوخیه بزرگه. درس نمیخونم برا نمره . اگه درس نمیخونم چون حالم با درس خوندن الان خوش نیست .اما اگه یه شبایی 2نصف شب بدون ساعت پا میشم و شروع میکنم مثلا ادبیات خوندن یا مثلا سیگنال خوندن اون موقع دلم باش خوشه اون موقع لذت میبرم از جستجوی حقیقت. گرچه امتحانی نباشه گرچه نمره ای نباشه.

اگه میخوام اصول الک حذف کنم .حالم خوبه باش. چون الان نمیخوام سر سری با یه 12پاس کنم .... الک مهمه . حالا 9ترکه میشم که بشم.بیخیال بابا تهش ادم باید لذت این سالی که میذاره پا این لیسانسو ببره دیگه.. بخدا که علم حقیقته و کشف حقیقت خیلیییییی خیلیییییی لذت بخشه 

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب