۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

دست از طلب ندارم

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۳ بهمن ۹۷
  • ۰۸:۳۴
  • ۰ نظر

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

سخنی دل انگیز و مهمل است به نظر میرسه که هیچوقت نمیشه تا نهایت و غایت توان خود، تلاش کرد. غریزه بقا در ما همیشه چیزی حدود5درصد انرژی را برای شرایط سخت‌تر ذخیره میکند تا بتوانیم جان به در ببریم؛ پس میتوان گفت که خودآگاه نمیتوان همه تلاش خود را صرف کاری کرد حتی اگر آن کار رسیدن به معشوق باشد. اما این شاید زیرکی و رندی ماست که همیشه از بخشش خودآگاه جان برای معشوق، قصه سرایی میکنیم تا توجه و ترحم او را جلب کنیم.

وی در تلاش است تا روح چند متغیره خود را بهینه کند

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۱۷ بهمن ۹۷
  • ۱۸:۲۷
  • ۰ نظر
نگارنده این پست، نه تنها فردا مسابقه دارد، نه تنها 5اردیبهشت کنکور ارشد دارد، نه تنها امروز آخرین نمره لیسانسش ثبت شده است بلکه همین دو ساعت پیش غرق در art history شده است و بنا دارد مطالعات جدی خویش را در این زمینه کلید بزند.
همسو نبودن تحصیلات، علایق، شغل و معاش در این کاربر بیداد میکند.

مکالمه به وقت بهمن

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۱۴ بهمن ۹۷
  • ۱۲:۴۵
  • ۰ نظر

- اینکه معلوم نیست که چی میشه و چی پیش میاد، هیجان انگیز نیست؟

+ ببین هیجان انگیز هست ولی خب اعصاب خورد کن هم هست. 

-چرا؟

+چون نمی‌دونم قراره پست تر بشم یا بالاتر برم. من میترسم. من از پست شدن میترسم. اینکه هیچ برگ برنده ای نداشته باشم، اعصاب خورد کنه.

- خب دقیقا همینجاست هیجانش. تو درست وسط یه ماجراجویی بزرگی 

لحظه های تصمیم گیری

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۱۱ بهمن ۹۷
  • ۰۹:۴۰
  • ۰ نظر

در هر لحظه تصمیم گیری فقط یه سوال وجود داره که می‌تونه منو به نتیجه برسونه و اون اینه که:

حاضری این کار را انجام بدی و به ازای اون هیچی گیرت نیاد. نه پول نه موقعیت اجتماعی نه تشویق. هیچی.

اگه جواب آره است پس دیگه تردیدی وجود نداره.

پس کی کاسه صبر پیدا میکنی؟

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۳ بهمن ۹۷
  • ۱۰:۲۱
  • ۰ نظر

عجله مثل یک پیچک از ریشه تا برگم را فرا گرفته. عجله برای رفتن، عجله برای رسیدن، عجله برای ماندن، عجله برای غرق شدن، عجله برای نجات یافتن. انگار که همه افعالم را یک دور در تشت عجله شسته باشم و چلانده باشم و حالا یک فعلِ عجله ای شده‌ی چروک را گرفته باشم دستم و انتظار معجزه داشته باشم. 

عجله آفتی است که بر مهسا زده!

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب