گاهی وقتا با خودم فکر میکنم من فاضلاب اضطراب جهانم؛ اینجوری که از فرسنگ ها و قاره های دیگه مازاد اضطراب خودشون را با یک سری لوله کشی پیچیده و خفن که هیچ نقص و نشتی هم نداره به من ختم میکنند؛ وگرنه هیچ توجیهی نداره که این حجم از اضطراب در عرض دو روز در من انباشته بشه بی هیچ دلیل مشخص خارجی از محیطی که میشناسم. 
البته اینکه انقدر خودم را مرکز جهان میدونم که فکر میکنم همه چیز این جهان به من مربوطه هم در نوع خوش جالبه و جای بحث داره!