۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

توقعت زیاده

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۸
  • ۰۰:۴۱
  • ۰ نظر

احساس میکنم در همه ابعاد زندگیم «آفتابه، لگن هفت دست/ شام و ناهار هیچی» را به تجلی رسوندم.

حالا نه اینکه از این به بعد برنامه بخواد عوض بشه، نه، بذار تا تهش بریم ببینیم که چی میشه.

پ.ن: «توقعت زیاده» نام آهنگی است از گروه ولشدگان که همچین بی ربط هم نیست به احوال.

پ.ن2: 10میلی گرم ریتالین برای 4 ساعت غرق شدن در مباحثی از macroeconomics

رهاش کن بره، رئییس

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۲۷ ارديبهشت ۹۸
  • ۱۱:۵۵
  • ۰ نظر

جامعه نگو ، اجتماعی از  "چیزهایی هست که نمیدانی"  بگو.

تو میری تو خودت و احساس تعلق نمیکنی

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۱۹ ارديبهشت ۹۸
  • ۱۷:۴۸

هوا آفتابیه، همه خوشحالن، غم هیچ جای این خونه نیست، تمام چرخ‌دنده‌ها به جا و درست می‌چرخند، هیچ پیچی شل نیست و همه چیز سرجای خودش است اما ...

انت تعلم

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۸
  • ۰۸:۳۰
  • ۱ نظر

 اَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفیرُها وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ، 


خیلی حرفه ها ...

م.ح

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۳ ارديبهشت ۹۸
  • ۱۷:۵۸
  • ۳ نظر

رئیس خوب گلی است از گل های بهشت ..حتی میتونم بگم ارکیده ای است از ارکیده های بهشت. شاید بپرسین چرا ارکیده ؟ که درجواب باید بگم به شما ربطی نداره!

مامان و بابام چه حوصله ای داشتن

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۸ ارديبهشت ۹۸
  • ۱۹:۵۱
  • ۳ نظر

وقتی با خودم فکر میکنم که یه زمانی من و خواهرم با آهنگ «عمرا اگه لنگه‌ام را پیدا کنی» شادمهر عقیلی، فاز می‌گرفتیم و هِد می‌زدیم و فکر میکردیم که خیلی باحالیم؛ دلم میخواد هیچوقت دیگه با خودم درباره گذشته فکر نکنم.


دختر، گذر زمان عجب چیز عجیبیه!

چای طنابی

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۵ ارديبهشت ۹۸
  • ۱۹:۵۱
  • ۰ نظر

این tea bag های چایی هست؛ ما خانوادگی به اینا میگیم :(( چای طنابی)) !

یعنی میخوام بگم ما خانوداگی درمورد خیلی چیزها، یه جور دیگه فکر میکنیم و قضیه اونجا پیچیده میشه که شما بخوای یه مشکل خیلی خیلی پیش پا افتاده و عام را در خانواده مطرح کنی و خانوادگی براش راه حلی پیدا کنید؛ دقیقا در همین نقطه اوضاع خیلی پیچیده میشه.

یعنی شما ممکنه مشکلت یه چیزی تو مایه های " جابجا کردن یه میز" باشه ولی درنهایت 4 نفری به یه راه حلی تو مایه های" ایجاد اختلاف ارتفاع در سطح فعلی با سطح نهایی مورد نظر به دلیل ایجاد اختلاف سطوح انرژی پتانسیل متفاوت در دو سطح و در نظر گرفتن شتاب نهایی میز در رسیدن به نقطه نهایی " برسید.

سوال اینجاست که خب چرا؟


گروهبان احساساتی

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۳ ارديبهشت ۹۸
  • ۱۰:۵۰
  • ۴ نظر

برک: بزرگ شو و گلوی هیچکس را نبر.


گروهبان احساساتی/ از مجموعه داستان های سالینجر، منتشر شده از نشر افق با نام «این ساندویچ مایونز ندارد»


میدونی، از جنگ حرف زدن آسون نیست. سالینجر اما همیشه عالی درباره جنگ حرف میزنه. اون نمی‌خواد از آدم‌هایی که مردن، اسطوره و ابرقهرمان بسازه، برعکس اون به تو میگه که: ما اونجا وسط اون همه بدبختی، ترسیده بودیم، خیلی هم ترسیده بودیم، ما بچه ننه‌هایی بودیم که دلمون نمی‌خواست اونجا باشیم، ما به سادگی کشته می‌شدیم و تو دلت نمی‌خواد که به سادگی کشته بشی.

و من با هر سطری که از سالینجر میخونم فقط و فقط به این فکر میکنم که چرا جنگ تموم نمیشه؟ چرا هرروز داره آمار پناهجو‌های سوری و فلسطینی بیشتر میشه؟ 

ما بچه ننه‌هایی هستیم که نمی‌خوایم پناهجو باشیم. ما فقط می‌خوایم آزادانه روی هر جای این زمین زندگی کنیم و هیچکس حق این را نداره که به یه نفر دیگه بگه که کجا زندگی کنه و کجا زندگی نکنه!




1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب