۷ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

سر یادگرفتن بعضی چیزا ادم پیر میشه

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۲۰ دی ۹۵
  • ۱۸:۴۳
  • ۱ نظر

تازگی به یه قانونی ایمان اوردم . یه کم فقط دیر ایمان اوردم ولی خب کافر چو ایمان اورد در آن مجادله نیست ( یا یه همچین چیزایی:)) 
                                                 قانون 8ساعت

این قانون میگه که : 

اگه روزی 8ساعت شروع به نواختن یک ساز کنی ،  نوازنده خوبی خواهی شد

اگه روزی 8ساعت بنویسی، نویسنده خوبی خواهی شد

اگه روزی 8ساعت فیلم نقد کنی ، منتقد فیلم خوبی خواهی شد

اگه روزی 8ساعت آشپزی کنی ، سرآشپز خوبی خواهی شد

اگه روزی 8ساعت رانندگی کنی، راننده خوبی خواهی شد

اگه روزی 8ساعت برنامه نویسی کنی، برناه نویس خوبی خواهی شد

اگه روزی 8ساعت از تاریخ ایتالیا در زمان قرون وسطی بخوانی ، تاریخ دان خوبی در حوزه ایتالیا در قرون وسطی خواهی شد

چیز عجیب و خارق العاده و معجزه واری نیست. 

برای تبدیل شدن به یه ادم حرفه ای ،کاردرست، حسابی، تو یه زمینه شما فقط باید هزینه شو پرداخت کنید. 
با ارزش ترین سرمایه ای که هست زمانه و این قانون میگه فقط کافیه یک سوم از این سرمایه با ارزش هر روزتو هزینه کنی تا کاربلد یه موضوع بشی. 

بحث فقط و فقط هزینه ای که پرداخت میکنیم .

داشتم تو چندتا وبلاگ چرخ میزدم که خوردم به چندتا از وبلاگ هایی که نویسنده هاشون ظاهرا کنکوری بودند و پست به پست از امید دادن و انگیزه دادن به خودشون و اینکه اگه الان بخونم دانشگاه قبول شم به ارزوهام میرسم و بعدش دیگه عالیه ها فقط این یه سال تموم کنم و من میتونم و هدفم فلان دانشگاه فلان رشته است و اونجا دیگه ته اروزهای منه ها با انرژی شروع میکنم برا خوندن و شمام بیاید بگید من میتونم و و قس علی هذا...

واقعیتش اینه که اینجوری نیست . همه چیز خلاصه میشه تو همین قانون 8ساعت. فقط کافیه انتخاب کنی میخوای تو چه موردی حرفه ای بشی . مثلا "درست کردن کیک های فنجونی با طعم وانیل ". کافیه فقط روزی 8ساعت کیک فنجونی با طعم فقط و فقط وانیل درست کنی. 1 هفته اول نتیجه مطلوب نیست و تو تازه داری با فوت و فن قضیه اشنا میشه . هفته دوم میبینی که state( حالت ترجمه خوبی براش نیست شاید مرحله بهتر باشه ولی خوب اونم ناقص به نظر میاد همین استیت را بپذیرید دیگه) که الان "پختن کیک فنجونی با طعم وانیل "توش قرار داره با چه چالش هایی روبرو هست و اینکه کجاها به نظرت جای پیشرفت داره . هفته سوم تو دیگه یکی از پیشروان "پختن کیک فنجونی با طعم وانیل" هستی و افق ها و دریچه های جدیدی را فقط و فقط خودت کشف کردی و "پختن کیک فنجونی با طعم وانیل" را ارتقا دادی.

همین. سباستین. همین    :)

بشنویم :)

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۷ دی ۹۵
  • ۲۳:۴۰
  • ۱ نظر

 

چی بگم؟ چی دارم که بگم؟ قیافمون شبیه پدرزن ونگوگ شده ، دستان زیر چانه، با کلاه، نگاهی غم آلود...

 

 

خیلی هم زود قانع میشه:))

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۷ دی ۹۵
  • ۱۸:۰۵
  • ۰ نظر

+ایا تعطیلات ژانویه است؟

-بلی

+ایا تقویم کشور شما تعطیلات ژانویه را تعطیل رسمی اعلام کرده است؟

-خیر

+پس چرا شما 24ساعت است که لم داده اید روی کاناپه و نشنال جئوگرافیک و تراول(travel) میبینید و فی الواقع شور قضیه را دراورده اید و هی 5دقیقه یکبار داد میزنید :"ماااااااماااااااااان من میخوابم برم ایسلند.... ماماااااااااان بیا باهم بریم تبت دیدن دالای لاما..... مامااااااان بلیت افریقا چنده؟ماماااااااااان داره گریلند نشووون میده... ماماااااان این جزیره هه اتش فشان فعال داره بیا بریم... مامااااان الان هوای چابهار عاااالیه بیا بریم.... ماماااااااان دلم سبزی میخواد بریم شمال یه جا که سبزی داشته باشه . چشم وا کنیم زیر پا دره سمت راست کلبه سمت چپ کوهه . دلم لک زده برا چای اتیشی. برا اون چای البالو ها که فقط بابا بلد درست کنه ." ؟؟

-من در تعطیلات ماقبل امتحان یکشنبه به سر میبرم و دقت کنید جزوه هم رو پامه :)))

+قانع شدم به لم دادن خود ادامه دهید :||

*از سری مکالمات من با وجدان آگاه و بیدار


یه فرآیند گاها معیوب و گاها بی اعتبار

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۱۴ دی ۹۵
  • ۱۱:۳۸
  • ۱ نظر

یه وقتایی هست که برا یه امتحان زحمت میکشی ،وقت میذاری و تک تک مفهوم ها را میفهمی و مسئله حل میکنی بعد پا میشی میری سر امتحان برگه را میگیری ولی چون خوابت میاد، شب قبلش بی خوابی گرفته بودی و داشتی به هزارو یک مسئله فلسفی و مذهبی فکر میکردی و تو درست و غلط کارات غرق بودی، راه حل کلی هرسوال را مینویسی و بیخیال محاسباتش با ماشین حساب میشی و برگه را میدی استاد ومیای خونه میخوابی. میخوام بگم همین قدر نسبی به مسئله امتحان نگاه کنیم . امتحان فقط یه فرایند اثبات به استاده که من این چیزارا بلدم . همین. امتحان هایی بوده که هیچ دید درستی رو مفهوم و موضوع نداشتم اما با خرخونی نمره قابل قبولی توش گرفتم  و امتحان هایی هم بوده که علیرغم تسلط نسبی ام رو موضوع به یه راه حل کلی تو سوال ها بسنده کردم. دلیلی ندیدم که یه سری مسئله تکراری را دوباره حل کنم .

استادهای دانشگاه با بالاترین مراتب علمی و القابی مثل استاد تمامی و اینها لزوما محقق های خوبی نیستن و محقق های خوب لزوما استادهای خوبی نیستن. بفهمیم و بفهمانیم این موضوع را...

عکس از Anka Zhuravleva

قفس سنجابی

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۱۰ دی ۹۵
  • ۱۸:۴۹
  • ۱ نظر

موتورهای قفس سنجابی اخه اسمه؟ نه من میخوام بدونم اخه این چه اسم گذاریه که کردین . خب میگفتین مثلا موتورهای نوع 1 نوع الفا ، بتا، گاما،... اخه قفس سنجابی هم شد اسم؟!! والا من تو عمرم سنجاب ندیدم اخه که بخوام قفس سنجاب ببینم . الان نشستم دارم تصور میکنم مگه قفس سنجاب چه ارتباطی به این نوع روتور میتونه داشته باشه بابا نکنید با جوون های مردم اینکارو.

از نادر جلسه هایی بود که سرکلاس رفتم از اون نادر تر این بود که استاد داشت یه چیز جالب میگفت

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۸ دی ۹۵
  • ۱۶:۵۰
  • ۰ نظر

Live free or die hard تنها اسم یک فیلم نیست اسم یک سبک از گذراندن اوقات فراغت (! )است .  مهم هم نیست که اگر یرای بار nام است که میبینید . 

جلسه اخر ماشین 2 بود که استاد بحثو کشوند به blackout و درموردش صحبت کرد . پس زمینه ای که از blackout داشتم مربوط به همین فیلمه که یه جایی تقریبا 3/4 فیلم اینو اتفاق را نشون میده و یه نما از بالا از ایالت متحده که تک تک و بخش بخش برق مناطق میره . استاد داشت بحث میکرد که چی میشه همچین اتفاقی تو شبکه رخ میده و خیلی شگفت انگیز ناک (! ) بود بعد گفت فک نکنین چیز غیرمحتملی هست هااا... نععععع همه کشورها تقریبا داشتن چنین چیزی را که کل شبکه از کار بیوفته و امریکا هم 2003 این اتفاق افتاده و حتی موجب شده برق یه قسمت از کانادا هم بره و خب ما نعره زدیم و گریبان ها دریدیم که عههههه پس امریکا هم برق میره ...خلاصه که یادم اومد به این صحنه از این فیلم و مستغرق در بحر مکافات بودم که ای  دل غافل هرچی این تمدن پیشرفت میکنه هرچی این تکنولوژی عظیم تر میشه و ما هی خودمون را تحسین میکنیم که نیگا چه عظمتی ساختم و فتبارک الله و وحسن الخالقین و فلان میای از دور یه نگا میندازی میبینی عییی بابا اینکه فروپاشی اش عظیم تره . یعنی دقیقا به صورت نمایی فروپاشی یه عظمت با پیشرفت خود اون عظمت ارتباط داره.

از این هیجانات هم نداشتیماااا . تو کنجکاوی های خودمون مستغرق باشیم بروس پاشه بیاد دستمونو بگیره و بگه بیا بریم جلو این ادم بده را بگیریم ماهم تو راه کلی مشنگ بازی دربیاریم. عی بابا 

تعطیلات زمستانی یا همان بازه ای که دانشجوها به عنوان فرجه مینشاسند

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۶ دی ۹۵
  • ۱۸:۳۷
  • ۰ نظر

ادم باید غم هاشو دلتنگیاشو دردودلهاشو برداره ببره وسط سیاه زمستون تو  دل غار بشینه یکی یکیشو برا دل زمین تعریف کنه سبک بشه اندازه یه پر بعد یه دوتا خفاش ببینه عین بیخیالی اویزون شدن خوابیددددددن تاااااااا بهار بشه یه خمیازه کشدااار بکشن و بیدار شن. البته تجهیزات هم ببرین باخودتون ما ته ته تجهیزات مون یه هد لامپ بود که وسط راه یکی از هد لامپ هامونم افتاد تو چاه و هی هم خوردیم زمین و از 6 جهت به غار پاشیدیم و دیگه انقدر عمق صمیمیت مون با غار زیاد شد که یه 30 متر مارا گرفته بود تو بغلش ول نمیکرد (30 متر سینه خیز رفتیم:))))  خلاصه که انگار وقتی پاتو میذاری تو غار زمین 1000تا گوش هاشو وا میکنه که تو حرف بزنی . همه چیو گوش میده و میریزه تو دل خودش بعد یکم سرتو بالا میکنی میبینی بلور بلور اومده 1000بار جلوه کنه تو چشمات .  

میگم سباستین حواست هست که دارم 4واحد 4واحد درس زندگی پاس میکنم اونم با نمره خوب؟ رزومه ام داره سنگین میشه ها . این یعنی توقع ام بالاست برای چالش هایی که یکی یکی داره تو زندگیم پیش میاد . 

آرامش را باید از خودش بطلبی . یه جوری میاد طوفان زندگیتو اروم میکنه که تو میشینی رو عرشه و با یه نسیم فقط مرغ های دریایی را سیر میکنی:)

از اون نوشته های حال بهم زن و شرح ماوقع اینستاگرامی شد ... شده دیگه . بزنیم این دکمه سبزه انتشارو که اینم ثبت شه .

عکس گرفته شده توسط یکی از دوستان همسفر:)

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب