۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

مکالمات یک ساعت وقت اضافه تابستان

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵
  • ۲۳:۲۴
  • ۰ نظر

-ادم از داشتن به نداشتن میرسه یا از نداشتن به داشتن؟




+هر دوش میشه انگار



-ولی به نظرم فقط از نداشتنه که به داشتن میرسیم



-یا حداقل اینجور به نظرم میاد



-که هروقت یه چیزی را داشتی دیگه همیشه داری حتی اگه دیگه نباشه



+نفهمیدم



-خودمم نمیفهمم



😂😂😂



+ی چیزی رو داری بعد میتونی از دستش بدی



+اینکه واضحه



+ی چیزی رو نداری اینقد میخوای داشته باشیش ک ی ویژگی دیگه پیدا میکنی یعنی ی چیز دیگه بدست میاری




-خب فک میکنم دیگه ممکن نیست از دستش بدی



+چی مثلا



-به نظرم این هستی که از نیستی خلق میشه



-و این دو طرفه نیست



-و نیستی نمیتونه از هستی خلق بشه



+اهان تو داری اول کارو میگی اول خلقت 

من فک کردم ویژگی ادمو میگی




+نظر من ب نظر تو نزدیکه



-خب قابل تعمیمه ینی باید باشه.. دارم همه چی را میگم



-میگم از نداشتنه که ادم به داشتن میرسه



-و یه چیزی را اگه داشته باشه حتی اگه بخواد هم نمیتونه نداشته باشه


+مثال میتونی بزنی



-مثلا یه کتاب میخونی دیگه وقتی خوندی نمیتونی مثل قبلت باشی



-مثلا یه حرفی میشنوی دیگه دکمه ی بک نداره که بشی همون ادم قبل شمیدن اون حرف



+اوهوم



-خب این به طرز احمقانه  ای مسخره است



😐



+چرا



-خب اینجوری پس حق انتخاب چی میشه



-اون اختیاری که میشه وجه تمایز انسان چی میشه


-اینجوری فقط ما با کلی متغیر تصادفی داریم زندگی میکنیم



+بذار من فک کنم



-منظورم اینه که اینجوری شاید ما فقط بتونیم انتخاب کنیم که چی را کی و کجا داشته باشیم ولی حق انتخاب نداشتنش را  پس از داشتنش نداریم


-این مسخره نیست؟

روان است...

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵
  • ۱۹:۴۷
  • ۰ نظر

از صعود به توچال دو سه روزی میگذره ولی هنوز حس و حالش باهامه. توی مسیر خیلی غر زدم و نق زدم و کلا خیلی بد رفتم بالا و رو قله هم که از سردرد داشتم میمردم ولی توی مسیر هی به خودم میگفتم دوم بیار بروبالا. درسته خسته ای ولی هرچی هم که بشینی اخرش باید بری بالا اینجا هیچ میانبری نداره . حالا اما ترم شروع شده و تکلیف ها جاری است . به هرحال اینارا هم باید تحویل داد . 

عکسها از من| اولی توراه قله بود . دومی شبی که تو پناهگاه گذروندیم :)

خوردسازی از مقدمات کمال است

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۲۰ شهریور ۹۵
  • ۲۰:۰۶
  • ۰ نظر

وقتی یه چیزی به نظر کامل میاد . بزن خوردش کن و بهترش را بساز به این میگن کمال گرایی نه این ادا و اصول هایی که شده لقلقه زبون همه... کسایی که شهامت خورد کردن ندارن هرگز نمیتونن کمال طلب باشن. اونا فقط یه مشت معمولی طلبن.


تعبیر این روزهای دانشگاه

  • مهسا ماکارونی فر
  • يكشنبه ۱۴ شهریور ۹۵
  • ۲۰:۰۵
  • ۰ نظر

این روزها اولین چیزی که با شنیدن اسم دانشگاه تو ذهنم متبادر میشه یه سکانس از انیمه شهر ارواح هست که یه روح بزرگ و بدبو خودشو میکشونه تا اون مهمانسرا( حمام یا هرچی) جایی که چیهیرو( یا سن که مجبور شد این اسمو بگیره اینجا) نمیدونه چجوری باید از پس این روح بزرگ بدبو بربیاد. گاهی وقتا با خودم فک کمیکنم من میتونم چیهیرو باشم؟ من میتونم اونچه که زیر این روح بزرگ و بدبو پنهان شده را بکشم بیرون و ازش یه میوه ی جادویی بگیرم؟ جواب اینه که نمیدونم ولی باید تلاشمو بکنم. دانشگاه هرروز مسخرره تر و مسخره تر از قبل میشه و بیشتر خودشو به این روح بدبو نزدیک میکنه. انتخاب واحد این ترم مسخره تر از همیشه بود و بسیار متفاوت تر از اونی که فک میکردم برنامم چیده شد و خب من فقط داشتم میخندیدم و حداکثر تلاشمو میکردم که این دانشگاهه مسخره کمترین وقتمو بگیره . سباستین تو که میدونی دانشگاه دیگه شده حداکثر 10% از زندگیم بقیش صرف به معنای واقعی کلمه زندگی کردن میشه.

پ.ن 1: انیمه شهر ارواح( spirited away) را از دست ندید و چندین بار نگاه کنیم :) بی نهایت لذت بخش و پر از معنی

این همون تصویری که از دانشگاه تو ذهنم میاد :)))

و اینم تصویری از چیهیرو :)) 

اگه اخریش باشه این نفسی که اومد . بره و دیگه نیاد...

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۹ شهریور ۹۵
  • ۲۰:۲۷
  • ۱ نظر

هفته ی به شددت شلوغی بود . پر از خستگی پر از لهیدگی اما پر از خنده های از ته دل و پر از کار فرهنگی. کل این تابستون را با خودم قرار گذاشته بودم که با یه فکر صبح چشمامو باز کنم و اونم این که اگه امروز روز اخر باشه چیکار قراره بکنم و به شدت تاثیرداشت. به شدت از روزمرگی اومدم بیرون و به شدت توی حرفام صراحت داشتم با اطرافیانم. یه موقع هایی ادم پر از فکر و حرفه ولی حتی نوشتنش هم اروم نمیکنه ادمو میشن پست های منتشر نشده . خوندن وبلاگ های دیگه به ادم راه نشون میده اینکه ادم هرروز درگیر تجربه کردن تجربیات بقیه است. فوق العاده است :)) کلی سوژه خنده دار داشتم که بگم و تعریف کنم اما.... همیشه یه اما هست... 

عکس از من. دمِ پل خواجو


صداقت را ارزان میفروشند

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲ شهریور ۹۵
  • ۱۷:۵۲
  • ۰ نظر

برای اجرای یه برنامه ای این روزهام شلوغه( که خدارا شکر واقعا . تک تک لحظات خستگی فراوانش را شکر میکنم چون بی نهایت لذت بخشه:)) و در راستای کارهای اجرایی همین برنامه دیروز باید میرفتیم دنبال خرید بادکنک به رنگ ها متفاوت و در تعداد زیاد بالاخره از توی خیابون نشاط یه لوازم تولد پیدا کردیم که همه چی داشت و شروع کردیم به انتخاب شون بالاخره تموم شد و اومدیم ک حساب کنیم خب وقتی داریم رو تعداد زیاد خرید میکنیم فروشنده هم یه درصدی تخفیف میده ازش خواستم که فاکتور بنویسه و با تعجب سوالی پرسید که باور نمیکردم ینی وقتی اینو پرسید من چنددقیقه فقط سکوت کردم و داشتم انالیز میکردم که عایا واقعا منظورش از سوال همون چیزیه که من برداشت کردم یا نه که در نهایت با یه لحن " عاغا برو از خدا بترس این سوالا چیه میکنی" جواب دادم. :|

فروشنده محترم (به ظاهر؟ به باطن؟ ) پرسید که : اندازه قیمت اصلی فاکتور کنم ؟ یا با تخفیف فاکتور کنم؟ 

و خب این ینی چی اخه ؟ الان واقعا من اینو بی احترامی به خودم و دوستم ( که باهم داشتیم میگرفتیم) میدونم که ینی چی خب. اندازه همین قدر که پول گرفتی فاکتور بنویس. حالا خودت معلوم نیست چجوری حرام و حلال قاتی میکنی تو حسابات به من ربطی نداره ولی لااقل طرفتو به حرام دعوت نکن دیگه برادر من . پدر من.... اخر و عاقبت نداره. همینه دیگه وقتی همه چی را باهم قاتی میکنیم و تو همین چیزای ساده به هم رحم نمیکنیم و سرهم کلاه میذاریم خب اعتماد و صداقت از بین میره.

(اینایی که الان جمع بستم همه را با خودمم سباستین. حواست هست؟؟)

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب