۲۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

دست برآریم

  • مهسا ماکارونی فر
  • چهارشنبه ۳۱ خرداد ۹۶
  • ۱۶:۲۳
  • ۰ نظر
ما شبی دست براریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر اوریم و دوایش بکنیم

این هجم از نبودنت ازاردهنده است . حواست هست؟
حواسم جمع این حواس پرتی هاست . باید تمرکز کنم رو یه پیشرفت خالص . پیشرفتی که ناب باشه و خالص
اخلاص واژه عجیبیه.. عجیب

جریان راه انداز موتور داره ازم کشیده میشه

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۲۷ خرداد ۹۶
  • ۱۸:۳۶
  • ۰ نظر

پیک فشار امتحان ها فردا و پس فرداست که دو تا امتحان نسبتا غیر اسان در پیش دارم. هر دو 3 واحدی و هردو مبتنی بر دانش حل مسئله.... توکل به خودت دیگه. یه جوری پیش بره که احساس ندامت نکنم . انگشت حسرت به دهان نگیرم.

کاش یوم الحساب هم حال و روزم این باشه

وسط این همه کار و بار

  • مهسا ماکارونی فر
  • شنبه ۲۷ خرداد ۹۶
  • ۰۰:۴۵
  • ۰ نظر
گذری کن 
نظری کن
دل ما را تو دل آرا ز وفا ده تسکینی 
بت دیرین 
شب پیشین
...
حال ِ دل حال خاصی است . احوال درس و مشق مکتب خانه نیست .
...
مرا کشته نگاه تو
نشینم چشم به راه تو

ژول ورن درون بیدار شده است

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۲۶ خرداد ۹۶
  • ۲۲:۰۲
  • ۰ نظر

بادبان هارا بکش سباستین .

لنگر و بکش بالا.

20درجه به سمت شمال شرقی

حواست به صخره سمت چپ باشه

یوهوووووو 

سفردریایی به بی نظیر ترین دوره زندگی داره شروع میشه ودل تو دلم نیست


دلخوشی های اختصاصی ساده بدست نمی ایند

  • مهسا ماکارونی فر
  • جمعه ۲۶ خرداد ۹۶
  • ۱۶:۳۵
  • ۰ نظر

ادم های کمی هستن که وقت میذارن برای عمق .

عمق چیز مهمی سباستین . اینکه سطحی و دم دستی نگاه نکنی به همه چیز 

وقتی حرف یه کتاب میشه . میپرسه که بدرد میخوره؟ اره اره فلانی هم بم گفته بخونم حتما چون فلانی هم خونده بود و تمام 

وقتی حرف یه دوره میشه .میگه بدردمون میخوره یعنی؟ اگه بعدا بدرد میخوره بریم و تمام

و من همینجور نگاه میکنم و میخندم به همه این تلاش های او برای عمیق "به نظر رسیدن" دربرابر دیگران میخندم . تا کی به دنبال بقیه میخواهی راه بیافتی و زندگی انها را موبه مو تکرار کنی؟؟ تا کی میخواهی لذت اتفاقی یک کتاب را خریدن و خواندن و لذت بردن از ان را نچشی. تا کی میخواهی به دنبال در نظر بقیه موفق بودن ادامه دهی .


پس خودت چه ؟ اصلا تا به حال برای خودت وقت گذاشته ای ببینی در این دنیا چه چیز برق چشمانت را به راه می اندازد؟ 

من برای دل خوشی های کوچک زیادی وقت گذاشته ام و 90درصد انها را به طریقه خودم کشف کردم و تغییر دادم تا اختصاصی شوند .

چیزهای خاص و کوچکی را یاد گرفته ام تا مهارت هایم اختصاصی شوند نه برای اینکه حتما بدانم جایی بدردم میخورد . تنها برای اینکه لذت بخش بودن یادشان گرفتم.

من حالا میتوانم انهایی که اختصاصی زندگی میکنند را تشخیص دهم و این موهبت بزرگی در روابطم است و قدرش را میدانم.

رو نوشت به همه انهایی که در این چند سال احمقانه بعضی از دلخوشی های کوچک اختصاصی مرا دزدیدند و در همه جا فریادشان زدند و بدون هیچ تغییری در زندگی به کار بستند و باعث شدند دیگر اختصاصی نباشد و همین علتی بود که آن دلخوشیِِ کوچکِ سادهِ اختصاصی را کنار بگذارم . 



ترم پیش همینجا داشتم زبان تخ میخوندم

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۲۵ خرداد ۹۶
  • ۰۹:۰۲
  • ۰ نظر


اکثریت هرگز مساوی با حقانیت نبوده و نیست.


روبروی مکانیک نشسته ام درحالی که هنوز 50صفحه دیگه مونده:)))

اخلاق کاربردی یا کاربرد اخلاقی

  • مهسا ماکارونی فر
  • پنجشنبه ۲۵ خرداد ۹۶
  • ۰۰:۴۸
  • ۰ نظر

یه ماراتن 190 صفحه ای تا فردا 11 صبح دارم الان صفحه 40 ام😂

دارم سعی میکنم سعی میکنم سعی میکنم که ازش چیز یاد بگیرم ولی خیلی سخته چون ادبیاتش با ادبیات استدلالی من جور نیست. همیشه مشکلم با درسای معارف همین بوده .


دم افطاره خب گشنمههه:/

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۳ خرداد ۹۶
  • ۱۹:۴۵
  • ۰ نظر

قرار بوده ساعت 4 حزوه تموم شده باشه و تمرین ها را هم حل کرده باشم. الان نه تنها جزوه 20 صفحه اش مونده بلکه تمرین ها هم مونده و حتی اینایی که خوندم هم هیچی یادم نیست :/

پ.ن: من دقیقا تو فرجه داشتم چه غلطی میکردم ؟ تقاضای ویدیو چک میشه


اغتشاشات

  • مهسا ماکارونی فر
  • سه شنبه ۲۳ خرداد ۹۶
  • ۰۰:۱۷
  • ۰ نظر

با این حجم از تولیدات اغتشاش درون مغزم بعید میدونم هیچ سیستم کنترلی اعم از وفقی و غیروفقی هم بتونه رو این اوضاع مدیریت داشته باشه

دایناسور درون خور را پرورش دهیم

  • مهسا ماکارونی فر
  • دوشنبه ۲۲ خرداد ۹۶
  • ۲۲:۳۱
  • ۰ نظر

یه تئوری خودیافته دارم که از ترم 4به بعد رو همه امتحانام پیاده میکنم و علیرغم همه نتایجی که با وضع درس خوندنم ازم انتظار میره معمولا نتیجه ای فراتر از انتظار میگیرم. این انتظاری که میگم انتظار میم از درسخوندن منه چون کاملا اگاهه که چیجوری صبح را شب میکنم.

تئوری بیان میکنه که مهم نیست نصفی از سرفصل درس را نخوندی و حتی مهم نیست که هیچ ایده ای برای حل 3تا سوال از 6تا سوال امتحان نداری. مهم اینه که از موضع قدرت با امتحان برخورد کنی و موضع قدرت اینجوریه که به اون چیزی که جلوت هست به عنوان یه تیکه کاغذ کم اهمیت نگاه کنی و شروع کنی از دریچه یه مغز متفکر به قضایا نگاه کنی. واقعیتش اینجوریه که اصلا مهم نیست که مغز متفکر باشی یا نباشی  فقط مهم اینه که چنان در موضع قدرت خودتو نگه داری که نقش مغز متفکر بودن باورت بشه .

شاید تو چندتا امتحان این تئوری اونجور که باید نتیجه مطلوب نداشت و مثلا من الکترونیک 1رابا 13 پاس کردم ولی تو بقیه درس ها خوب عمل کرد و من به این میگم خودپروری در سیستم اموزش عالی :)

1) ترکیبی از روزنوشته و گاه نوشته ها و عکس ها و خاطرات و آنچه که مهسا می اندیشد. مینویسم که دفن نشود در روزمرگی ها. نوشته هام مخاطبی نداره و اصولا انتظار ندارم که کسی گذرش این دور و برا بیوفته برا همینه که گاهی اوقات که از مونولوگ صحبت کردن خسته میشم .میشینم و با سباستین گپ میزنم. سباستینی که وجود نداره ولی پای حرفای من میشینه :)

2) همه این مزخرفات را میشه تو صفحه های کاغذ از یه دفترچه تو کشو میز نوشت یا حتی کلمه به کلمه تو صفحه های ورد در اندرونی ترین فایل های هاردت اما کسی چه میدونه که چی میشه که ما شروع میکنیم از تجربیاتمون با هم حرف زدن ...

3) اون آجری تو دیوار که هر لحظه ممکنه سقوط کنه.
5، 4، 3، 2، 1 ... .

4) این شاید بهترین نسخه از من نباشه که خب اشکالی هم نداره چون شاید اصلا بهترین نسخه از من وجود نداره!

5) ای مهسا، برای روزهایی که آبستن اتفاقاتی است که نیازمند تجربه های این روزهاست، برای لحظاتی که باید خودت را از حماقت نجات دهی، برای آن روزها توشه ای از مضحک ترین اشتباهاتت به همراه داشته باش. نه برای اینکه از اشتباه جان سالم به در ببری بلکه برای اینکه اشتباه خنده دارتری را مرتکب شوی که اشتباه کردن، مالیات ندارد.
آرشیو مطالب